معنی کاهش تدریجی
فارسی به انگلیسی
Wane
اصطلاحات سینمایی
1- کاهش تدریجی نور با دور شدن از منبع تامین آن. این افت را باید در نورپردازی هر صحنه به حساب آورد و اندازه گرفت. کاهش ناگهانی شدت نور، سایه های تندی ایجاد می کند که تاثیر حسی و دراماتیک دارند. 2- کاهش تدریجی نور بازتابی با دور شدن از منبع اصلی آن. این نوع کاهش نور سایه های تندی ایجاد می کند که لبه ها و گوشه های سوژه را برجسته می کند. 3- کاهش تدریجی درخشندگی از مرکز تا لبه ها.
حل جدول
عربی به فارسی
تدریجی , اهسته , قدم بقدم پیش رونده , شیب تدریجی و اهسته
لغت نامه دهخدا
تدریجی. [ت َ] (ص نسبی) منسوب به تدریج.
- تدریجی کردن کاری را، عملی را به آهستگی و دوام انجام دادن.
- عمل تدریجی، کاری که به آرامی و آهستگی و کم کم اجرا شود. (ناظم الاطباء). مقابل دفعی.
کاهش
کاهش. [هَِ] (اِمص) (از: کاه، ریشه ٔ کاهیدن = کاستن + ش اسم مصدر). (از حاشیه ٔ برهان چ معین). کم شدن و نقصان پذیرفتن. (برهان). کمی. مقابل افزایش:
چو افزون کنی کاهش افزون بود
ز سستی دل مرد پرخون بود.
فردوسی.
بدو گفت رستم کزین گفتگوی
چه آید مگر کاهش آبروی.
فردوسی.
کوه اگر گوید من راه خلافش سپرم
لرزش باد بدو درفتدو کاهش کاه.
فرخی سیستانی.
از کاهش و نیستی بیندیش
امروز که هستی و فزایی.
ناصرخسرو.
هیچ افتدت امشب که برافتاد گی من
رحم آری و بر کاهش جانم نفزایی ؟
خاقانی.
مسکین طبیب را که سیه دید روی حال
کاهش به عقل نورفزای اندر آمده.
خاقانی.
ای طعنه زده به دیگرانم
ای کاهش جان من فزوده.
خاقانی.
ای چون مه چهارده در کاهش و کمی
مه را ز کاستن نبود هیچ ننگ و عار.
مسعودسعد.
به همت چون دریا که در دهش از کاهش نیندیشد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). || مجازاً، کم شدن و کاستن و پائین آمدن ارزش و شخصیت:
مرا خواری از پوزش و خواهش است
وزین نرم گفتن مرا کاهش است.
فردوسی.
|| مجازاً، کاستن جسم. نزار شدن. لاغر شدن. لاغری:
از آن پس به کاهش گرایید شاه
نداشت اندر آن هیچ تن راه نگاه.
فردوسی.
چنان بد که روزی بیامدپزشک
ز کاهش نشان یافت اندر سرشک.
فردوسی.
شب را ز گوسفند نهد دنبه آفتاب
تا کاهش دقش بمکافا برافکند.
خاقانی.
گر نور مه و روشنی شمع تراست
این کاهش و سوزش من از بهر چراست ؟
امیر معزی.
- داروی کاهش، دارو که تن را نزار کند و نیرو ببرد:
چو شب تیره گشت از نبشته بجست
بیامیخت داروی کاهش درست.
فردوسی.
فارسی به آلمانی
Allmählich, Graduell, Stufenweise, Langsam, Träge
فرهنگ معین
(هِ) (اِمص.) کاستی، نقصان، کاستن.
فارسی به ایتالیایی
riduzione
فرهنگ عمید
کمی، کمشدگی،
مترادف و متضاد زبان فارسی
افت، تخفیف، تفریق، تقلیل، کاست، کاستی، کسر، نقص، نقصان،
(متضاد) افزایش
فرهنگ فارسی هوشیار
کم شدن و نقصان پذیرفتن
معادل ابجد
953